عشق یعنی همچو لیلی خون شدن
یا چو مجنون راهی صحرا شدن
عشق یعنی تیشه ی فرهادها
عشق یعنی زخم کوه بیستون
عشق یعنی التماس و انتظار
عشق یعنی اشک و قلب بی قرار
از بسکه به هر گوشة دنیاست مزاحم
هرجا که نهى پاى، همانجاست مزاحم
در قلة قاف ار بکنى جاى چو عنقا
دور از سر خر نیست که عنقاست مزاحم
گر موسم گرما بزنى چرت پس از ظهر
چرت تو شود پاره چو صدهاست مزاحم
گه کاسه و بشقابى و گاه آى کت و شلوار
گاهى نمکى، گه گل مولاست مزاحم
شب از پشه در زحمت و از دست مگس روز
این هردو بلا موسم گرماست مزاحم
زنگ تلفن نیمهشب از خواب پراند
اینجاست که هر بىسر و بىپاست مزاحم